زنبوری که عسل نداشت
24 January 2013
بهار کِ از راه برسد ، جوانه ها کِ رقصِ رویش بگیرند و رختِ شادی بِ تن کنند ،گل ها کِ سینه بِ سوی آسمانِ همیشه آسمان باز کنند ، . . . فصلِ زنبورها آغاز می شود. . . زنبورها با صدایِ نور کالبدشان را از خواب یا از سکون یا از سکوت پاره می کنند و سبکبال سوار بر زینِ بادِ سحر تاختن می کنند و زودتر از چوپانان ، زودتر از گله ها خودشان را به سبزه زار می رسانند. همه ی زنبورها گردِ گیاه را می شناسند ،گردِ گل را لمس می کنند و گَردِهای آفرینش را میچشند.
گردِنوشان و گردِپویانِ چمن زارها و سبزه زارها و جنگل های سبز بسیارند بسیارند . . . ،سنجاقک ها نیز گرده خواری می کنند ،حتا آن سوسک های سیاهِ کُروی شکل و پنهان شده در سطحِ زمین مزرعه نیز گرده را عزیز می دارند و شهدِ گل را می مکند.
گَردِخورها بسیارند ،اما . . .همه ی گردِخورها و زنبورها ،زنبور عسل نیستند.
یـکی را گفتند، عالــم بــی عمل به چه مانــد؟ گفت به زنبور بــی عسل . . .
جواتی شب بخیر…مرسی بابت چای خیلی چسبید..خوش رنگ و خوش مزه…چایت اصالت داشت خوشمان آمد..من همینجوری یه جا دیدم اسمتو کامنت گذاشتم..متن بالا زیبا بود.